امین شاهرخی

وبلاگ شخصی امین شاهرخی

امین شاهرخی

وبلاگ شخصی امین شاهرخی

تمام من گذشته در سکوت، با خیال تو

تمام من گذشته در سکوت، با خیال تو

چه سالها که داده ام به باد در قبال تو


اگر که یار دیگری گزیده ام حرام من

اگر پس از تو روز خوش ندیده ام حلال تو


چه سوخت وسعت مرا حرارت جنوب من

در اشتیاق برگی از طراوت شمال تو


چطور می شود که مردی از تبار لر چنین

زمین خورد به دست دختری به سن و سال تو


هنوز حمله می کنی به عقل نصفه نیمه ام

بدون اینکه بگذرم ز معبر خیال تو


به شعر خود سپرده ام نشان دهد چگونه یک

پلنگ سجده می کند به حضرت غزال تو


نگاه تو دلیل و شاهد است بر زوال من

بدون ذره ای رسوخ در تو خوش به حال تو


کمی به زیر پای هم نگاه کن ببین خسی

که دست او نمی رسد به لمس سیب کال تو


دلا منم که سوختم به جرم بت پرستی ات

بت زمانه که دلش نسوخته به حال تو


منم که زنده زنده در تنور تو گداختم

منم که سوختم به پای درد اشتعال تو


منم که می سرایمت چنین وگرنه بعد من

کجای مرگ بشنود عروض قیل و قال تو


به پاس عمر رفته ام، به حرمت زوال من

خدای را قسم بده برآورد محال تو


امین شاهرخی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.