امین شاهرخی

وبلاگ شخصی امین شاهرخی

امین شاهرخی

وبلاگ شخصی امین شاهرخی

چه کنم بی تو شهر را چه کنم؟

چه کنم بی تو شهر را چه کنم؟

چه کنم بی تو این اهالی را؟

چه کنم آسمان گریان و

ابر سنگین این حوالی را؟


من که رویای رقص موی تو را

روی مرداد ساحلم دیدم

چه کنم زخمه های ناکوک

باد پاییز و رقص شالی را؟


شب به کابوس رفتنت دادم

و زبان را به مصلحت بستم

که غنیمت بدانم از تو همین

گپ زدن های خشک و خالی را


پشت شبها خیال پردازی

بس که زل زد به فرشها، دیگر

چشمه طوسی من از حفظ است

رج به رج پرزهای قالی را


جنگل از جنگلم نمی شکفد

گرگت آواره بیابان است

چاره ای کن که بیشتر از این

نچشد طعم خشکسالی را


من که جز التماس با تو نکرد

من که جز دردهایت از تو نخواست

تو که می دانی از چه می گویم

پس نزن حرف بیخیالی را


امین شاهرخی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.